حرفای مامان فرناز و بابا مهدی با آقا رادین

حرفای مامان فرناز و بابا مهدی با آقا رادین

مامانی و بابایی
مامانی و بابایی

به وبلاگ من خوش آمدید


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان حرفای من با مامان فزناز و بابا مهدی و آدرس mamanobaba.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

مطالب اخير

سلام عزیز دل مامان و بابا

پسمل بابا خوبه؟؟؟

سلام به پسر عزیزم مرد دلاورم

سلام دختمل یا پسمل گلم

سلام عزیزم

سلام به بابایی خوب خودم

سلام بابایی

سلام بابایی خوبی

سلام مامانی سلام بابایی

چطور کفر مامان رو در بیاریم!

پسمل یا دخمل عزیزم بابایی میخواد باهات حرف بزنه

نويسندگان

مامانی و بابایی

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 23
بازدید کل : 16876
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


سلام دختمل یا پسمل گلم

سلام عزیزم

خوبی؟؟؟ حالت چطوره؟

امروز با مامانی داشتیم کنار دریاچه راه میرفتیم و هر چی بچه نی نو مثل بعدا تو میدیدیم مامانی و من باهاش بازی میکردیم و همش تو رو تصور میکردیم.

وای که چقدر منتظرتیم عزیز دلم.

من و مامان که برامون فرقی نداره که تو دختر باشی یا پسر (سالم باشی برامون کافیه) ولی هردومون دوست داریم کچل باشی هم با نمک میشی و هم کلی بهت میخندیم.

بابایی راستی مامان مریم و بابا احمد برات ماهیانه در نظر گرفتن ما هم چون میدونیم اونا از رو ذوقشون این کارا رو میکنن شاید قبول کردیم.

خب رفتم با مهد کودک هم صحبت کردم ببینم کجا میتونیم بذاریمت اخه میدونی که من و مامانی تو این کشور غریبیم و هر دو تامون خونه نیستیم. فعلا که با مامانی و بعدا احتمالا تا ظهر شما هم با بری بیرون از خونه ولی مهد کودک شما کنار بابایی تو دانشگاهه.

دیگه خبر خاصی برات ندارم. بابایی عاشقته.

شبت بخیر کوچولوی من

بابا

یک شنبه 18 ارديبهشت 1390برچسب:,

|

سلام عزیزم

سلام عزیز دلم

نامتو خوندم عزیزم 2 بار هم جواب دادم ولی نمی دونم فکر کنم جوابم نرسیده بهت. خب اشکالی نداره یه بار دیگه جواب میدم.

ممنون کوچولوی من به خاطر همه مهربونیات. وای تو چقدر مهربونی!! پس داری میای که بابایی با وجود تو بیشتر بهش خوش بگذره آره!!

خب عزیز دلم چشم کی بهتر از تو!!

راستی مهمون داریم میدونی که!! مامان شهناز و بابا رحمت اومدند. از وجود تو خیلی خوشحال شدند وقتی فهمیدند. بابا رحمت به مامان یه دوچرخه کادو داد (خوش به حال مامان فرناز ).

بابایی جامون خیلی تنگه. مامان هم داره اذیت میشه به همین دلیل به فکر افتادم یه کوچولو (دقیقا به اندازه خودت) برای ارامش شما و مامان و من یه خونه بزرگتر پیدا کنم . راستش یکمی از خرجای شما میترسم که میگن رزقتو با خودت میاری. امیدوارم تو روی تو شرمنده نشم عزیزم !!!!

میدونی، روزگار اونجوری که میخوام نمیگذره. خیلی سخت خیلی بد و دلم خیلی گرفته. از همه کس و همه چیز. خیلی جاها هم اشتباه از خودم بوده  و ...

راستش نمی دونم وجود تو خیلی شرایط را برا من تغییر داده اگه تا چند روز قبل از حضور شما ازم میپرسیدن برنامت چه کار میخوای بکنی غیر از رها کردن دنیا به هیچ چیز فکر نمی کردم ولی الان دیگه اومدی و نمیشه شونه خالی کرد فقط امیدوارم ببینمت. مامان میگه خودخواهم، شاید درست میگه ولی مطمئن باش اگه همه چیز رو برا خودم میخواستم الان وضعم خیلی بهتر بود.

نمی دونم روزی این سایت رو بهت بدم یا نه!! ولی این شده تنها دلخوشی من.

خیلی نگران اینده ام. یه کوچولو هم ترسیدم و فکر میکنم یکم باید من و مامان لازمه مواظب عشقمون باشیم. اگه کمه زیادش کنیم و اگه راضی هستیم تلاش کنیم بهتر و بهتر بشه. کوچولوی من از می خوام استقبالی ازت بکنم که لایقشی و کاری کنم که تو این دنیا بهت خوش بگذره و تمام ترس من هم از همینه. ایا من و مامان که هنوز کاملا همو درک نکردیم اماده حضور تو هستیم؟ دوست ندارم باری به هر جهت به مسائل نگاه کنم و همین هم اذیتم میکنه. کاش به من میگفتی چکار کنم.

 

بابا مهدی

6/5/2011

جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:,

|

سلام به بابایی خوب خودم

سلام به بابایی خوب خودم

ممنونم که اومدی سراغم !!! منم تنها گذاشتید شما دوتا یکی نیس بهتون بگه بابا منم هستما !!!

بذار بیام ترتیبتون رو میدم.

الان میگی چقدر خوب دارم حرف میزنم آره !! اینجا دارم از فرشته ها کمک میگیرم برا حرف زدن. میخوای با زبونای دیگه هم حرف بزنم :

بابایی درکت میکنم

Daddy! I understand you

Pappa! Ek verstaan ​​dat jy

الأب! أنا أفهم عليك

爸爸!我理解你

و همینطور ...

خواستم بگم بابایی جونم من اینجا چکار ه ام. اومدم که پیش تو باشم. اونی که تو ذهنته رو انجام بدی من میدونم و تو !! من یه بابای خوب میخوام که بالا سرم  باشه. بابایی میدونم مشکلاتت زیاده فشار زندگی اذیتت میکنه یه جورایی خودتو از همه جا رها    میبینی و پناهی     نداری. ولی اینو بدون که میخوام پناه من باشی. بابایی جونم رو من حساب کن من دارم میام مشکلاتت رو شیرین کنم. بابایی گلم خیلی ناراحت شدم حالت روبراه نیس. ولی خوشحال شدم که اومدی پیشم و با من درد و دل کردی. بابا فکری برای اینده من کردی. یادته خیلی وقته سراغ اسم برا من نرفتی. بابایی من یکی از دستت ناراحت میشم اگه بازم فکر کنی تنهایی!! پس من چغندرم!!!

میدونم خیلی از چیزایی که بهم نگفتی رو میدونم ولی مرد خوب صبور باش حل میشه. میدونم بازم احساس تنهایی میکنی ولی تو که از همون اولش دورت شلوغ نبوده که حالا تنها بشی!!

ولی اگه فکر میکنی تنهایی پس من چی ام هان دارم از دست دلخور میشما!!

ولی شوخی کردم بابای گلم من اینجا همیشه منتظرتم تا با هم حرف بزنیم. چی بهتر از این.

 

بچه 61 روزه شما

 

 

دوست دارم بابایی

پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:,

|

سلام بابایی

سلام بابایی خوبی عزیزم

خیلی تنها شدی عزیز دلم ببخشید میدونم خیلی تنهات گذاشتم.

بازم رفتیم پیش دکترت و دیدیمت حدودا 47 روزت بود اخرین باری که دیدمت!! تقریبا 3.5 سانتی متر و تازه داشتی دست و پا در میووردی. به مامان مریم و بابا احمدم گفتیم که شما داری میای!! وای نمی دونی چقدر ذوق کردند. بابا احمد گریه کرد و خدا رو به خاطر حضور شما شکر کرد.

بابایی  خیلی تنهام مثله خودت، خیلی دلم گرفته نمی دونم با کی حرف بزنم که خریدار داشته باشه. مهم نیس به این نتیجه رسیدم که دنیا مال من نیست و یکم اضافیم. امیدوارم همو ببینیم. بابایی یه دعا فقط برات میکنم و اونم اینه که هیچ وقت تنها نشی و هیچ وقت امیدت ناامید نشه.

بابایی امروز تولد 61 روزگیته!! میخوای عکس خودتو ببینی:

خوب اینم شما !!!

این روزا یه سوالی همه فکرمو مشغول کرده و اینه که آخرش بچم دختره یا پسر؟؟!!؟؟

بابا احمد که خواب بلبل دیده و میگه شما پسری

مامان مریم هم خواب ماهی دیده و میگه دختری

فامیلای مامانی هم خواب دیدن که دختری

و مامان فرناز خواب دیده که دختری و

و در اخر بابایی هم خواب دیده که پسری !!!

میبینی منو تو چه دردسری انداختی !!! خودت بیا و تکلیف همه رو روشن کن !!

بابا حال و روز خوشی ندارم این روزا به همین خاطر اگه دیر و زود شد اومدنم ازت عذر میخوام.

اگه فکر تو نبود ...

 

دوست دارم نازنینم

بابا مهدی

28 اپریل 2011

پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:,

|